یادش بخیر
11 آذر 1401 توسط ای که امید حرم دل تویی
دلم می خواد برگردم به اون روزهایی که
پاییز بود
پنجشنبه بود
از مدرسه برمی گشتم
مادرجون اومده بود خونه مون
اول از همه کفش هاشو
قایم می کردم که نره
بعد هم بساط تکلیف نوشتن رو
پهن می کردم کنارش
میوه پوست می گرفت برام
و کلّي قربون صدقه ي
دستخط خرچنگ قورباغهم مي رفت…
آخرشب هم مثلا کفش هاشو پیدا نمی کرد
و خوابیدنی مهمون ما بود…
و منی که پادشاه عالم بودم و تا صبح
در آغوش امنش آروم می گرفتم…
﮼آهکهچقدرعمرِدلخوشیخوابهاکماست…
#دلخوشی
#تلنگر
#زندگی